۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

نسيمي غنچه اي را باز مي كرد
به گوش غنچه آن دم يا علي گفت

چمن با ريزش باران رحمت
دعايي كرد او هم يا علي گفت

يقين پروردگار آفرينش
به موجودات عالم يا علي گفت

دلا بايست هر دم يا علي گفت
نه هر دم بل دمادم يا علي گفت
به هر روز به هر شب يا علي گفت
به هر پيچ به هر خم يا علي گفت

دمي كه روح در آدم دميدند
ز جا بر خاست آدم يا علي گفت

علي در كعبه بر دوش پيمبر
قدم بنهاد و آن دم يا علي گفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر